سکوتم را به باران هدیه دادم * تمام زندگی را گریه کردم * نبودی* در فراق شانهایت * به هر خاکی رسیدم تکیه کردم

دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگــرنگــــاه کنیم


در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این منزل ویرانه ندارد دل را به کف هر که نهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

 

عشق گفتم:تا تورو دارم تنها نیستم منو تنها گذاشت و رفت... به احساس گفتم: تا تورو دارم تنها نیستم منو تنها گذاشت و رفت... به وفا گفتم:تا تورو دارم تنها نیستم اونم منو تنها گذاشت و رفت... ولی وقتی به تنهایی گفتم:تا تورو دارم تنها نیستم موندو هم دم و مونسم شد


مرداب برای به دست آوردن نیلوفر سالها میخوابه تا آرامش نیلوفر به هم نخوره، پس اگه کسی رو دوست داری، برای داشتنش صبر کن

 

اخرین بار که اورا دیدم گردنبند صلیبی به او هدیه کردم گفت:من که دوستت ندارم پس چرا به من هدیه می دهی!؟ گفتم:بر سر هر گوری صلیبی می نهند این صلیب را بر گردنت بالای قلبت بیاویز زیرا انجا گورستان عشق من است

نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خویش ، ما را به ناز فروشان نیاز نیست تا خدا بنده نواز است به بنده چه نیاز است


زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز

 

 تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست تو دریایی ومن موجی اسیرم که میخواهم در آغوشت بمیرم بیا دریای من،آغوش برکش نمیخواهم جدا از تو بمیرم


 یکی بود یکی نبود... این جمله همیشه آغازگر قصه هایی بود که می شنیدم ولی قصه من که آغاز شد هیچکس نبود نه من بودم و نه تو، من و تو همیشه دو نفر بودیم : یکی بود، یکی نبود تو همیشه نبود قصه و من .... چه فرق می کرد که بی تو بودم یا نبودم؟ من وتو هیچ وقت ما نبودیم قصه را بی هم آغاز کردیم به این امید که شاید در فصلی از آن به هم برسیم ولی تمام فصلها گذشت وبه هم نرسیدیم و قصه نا تمام ماند... من و تو می توانستیم ما باشیم ولی....

 


ماهی به آب گفت :تو نمیتونی اشکای منو ببینی چون من توی آبم.آب گفت:اما من میتونم اشکای تو رو احساس کنم چون تو توی قلب منی

 


آنکس که گذشته را فراموش میکند مجبور به تکرار آن میشود

 

 از بهار پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت تازه شکفته ام هنوز نمیدانم از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت درگرمای وجودش غرقم نمیدانم از پاییز پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت در هزار رنگ آن باخته ام نمیدانم از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت سرد است و بی رنگ

 یادت باشه دنیا گرده,هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.!!!


 امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد . گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد . همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفت. بازم این یار قدیمی چه وفایی دارد

 


عشق شادی است عشق آزادی است ...... عشق آغاز زآدمی زاد است .......عشق آتش به سینه داشتن است ...... دم همت بر او گماشتن است ....... عشق شوری زخود فزاینده است ...... زایشی کهکشان زاینده است....... زنده است آنکه عشق می ورزد ......... دل وجانش به عشق می ارزد

 


 کاش نمی فهمیدی هیچوقت که چه قد عاشقتم ..کاشکی چشمات واسه یک روزم شده هوای چشمامو میکرد..کاشکی از لحن قشنگ اون صدات نمیخوندم که همه اون عاشقونه گفتنات فقط و فقط به خاطر منه.. آخ چه قد دلم میخواست که عشقتو واسه یک لحظه شده از توی چشمات بخونم.. اما تو مخمل ناز اون چشات همه چی پیدا میشه جز عشق من.. دیگه هیچوقت نمیخوام بهم بگی نفسات هنوز به خاطر منه ..نفسم دروغ نگو من نفساتو میشناسم.. توی حرم نفسات هر دلیلی میتونم پیدا کنم به جز خودم ..نازنینم میدونم دلت یه جای دیگست

 


من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست... که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست.... هر که روی چو گلت بیند داند به یقین.... که ز سودای تو در پای دلم خاری هست.... «گر بگویم که مرا با تو سرو کاری نیست».... قاضی شهر گواهی بدهد کاری هست

 

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟.... یا چو من هجر تو را هیچ گرفتاری هست؟... دیده‌ی دهر به دور تو ندیده است به خواب... که چو چشمت به جهان فتنه‌ی بیداری هست... ای تماشای رخت داروی بیماری عشق... خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست

مثل شقایق زندگى کن:کوتاه اما زیبا،مثل پرستو کوچ کن:فصلى اما هدفمند،مثل پروانه بمیر:دردناک اما...عاشق

چطوری ازت بگم؟؟؟؟ می گن آدم برای رسیدن به عشقش از تمام دنیا باید بگذره ولی تو که دنیای منی چطوری ازت بگذرم؟؟؟؟؟

گاه گاهی که دلم می گیرد پیش خود می گویم آن که جانم را سوخت یاد می آردازاین بنده هنوز

به همه لبخند بزن اما با 1 نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه

ازکسی که دوستش داری ساده دست نکش شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبورنکن چون شاید هیچ وقت هیچ کس تورو مثل اون دوست نداشته باشه


طلوع ماه به چه امیدیست تا وقتی تو در آسمان دلمی... ماه من شب هایم را با تو دوست دارم

 

شمع می سوزد و پروانه به دورش هر شب من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم؟ فرق منو پروانه در این است پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت


عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست عاشقی مقدورهر عیاش نیست غم کشیدن صنعت نقاش نیست عشق یعنی با تو خواندن از جنون ، عشق یعنی سوختنها از درون، عشق یعنی سوختن تا ساختن ، عشق یعنی عقل و دین را باختن ، عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ، عشق یعنی گم شدن در باغ دل ، عشق یعنی تو ملامت کن مرا، عشق یعنی می ستایم من تو را ، عشق یعنی در پی تو در به در ، عشق یعنی یک بیابان درد سر، عشق یعنی با تو آغاز سفر ، عشق یعنی قلبی آماج خطر، عشق یعنی ت

 


ای کاش گل بودی و من از باغها میچیدمت یا که طلوعی بودی و از پنجره میدیدمت ای کاش چشمانت ضریحی داشت چون رنگین کمان هر وقت باران می گرفت از دور می بوسیدمت

 

 من هنوز مسافر جاده های دورم...حتی دیگر به جای رسیدن نمی اندیشم....میخواهم تا ابد مسافر بمانم و زائر غربت چشمهای نمناکت...... ای یار که نشان یار می طلبی یار کجاست همه یارند اما یار وفادار کجاست


آرزویم این است: نرود اشک در چشم تو هرگز، مگر از شوق زیاد، نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز، و به اندازه هر روز تو عاشق باشی، عاشق آن که تو را می‌خواهد، و به لبخند تو از خویش رها می‌گردد، و تو را دوست دارد به همان اندازه که دلت می‌خواهد!