دیشب خواستم واسه دل خودم فال بگیرم وقتی فالنامه رو باز کردم چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت ........ تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیست
یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم. سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که می بینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم و حالا می فهمم گل نیلوفر مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده.
دنیا را بد ساخته اند کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و ایین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است زندگی یعنی این
کاش مـی شـد در کنـارت عاشـق و دیوانـه بـودن خرابـت همدل وهـم خانـه بـودن بـا دل مســت و خیالـم خـواب ورویـای تودیـدن کاش مـی شـد در چشـم زیبـای تـو دیـدن در دل شـب مسـت بــودن پل بـه دنیـای دلـت زد کاش مـی شـد از نگاهـت مست چشمـان تـو بـودو بوسـه نـا غافلــت زد
عشق یعنی لحظه های التهاب , عشق یعنی لحظه های ناب ناب , عشق یعنی قطره و دریا شدن , عشق یعنی دیده بر در دوختن , عشق یعنی در فراقش سوختن
نمی گویم فراموشم مکن هـــــــــرگـــــــــــز ولی گاهی به یاد آور رفیقی را که می دانی نخواهی رفت از یادش
بعد از مرگم به گورم بیا مبادا گورستان خلوتوحشت کنی زیرا در انجا قلب ارام خفته مبادا اشک بریزی زیزا چشمان من همرا با تو اشک خواهد ریخت هرگاه شمعی را در حال سوختن دیدی مرابه یاد بیاور هرگاه ترانه غم انگیزی شنیدی انرا به یاد من زمزمه کن زیزا هرجا که باشی به یاد تو خواهم بود.
حیف قلبم که یک روزی به تو دادمش امانت چشمای بارونی من کرده بودش به تو عادت
به خدا جهنم هم جایی واسه تو نداره حیف آتیش که بخواهد روی سر تو بباره
خدا کنه یه بار دیگه لحظه هارو مرور کنه از توی باغ خاطره یه بار دیگه عبور کنه خدا کنه یادش بیاد کجای دفترش بودم یادش بیاد تو باغ دل من گل پرپرش بودم اومدنش ساده نبود که رفتنش ساده باشه
ما رو باش خیال می کردیم همیشه یکی رو داریم یکی که به وقت گریه سر رو شونه هاش بذاریم ما رو باش خیال می کردیم که یکی به فکرمون هست میون این همه وحشت توی این کوچه بن بست ما رو باش دل به کی بستیم چشم به راه کی نشستیم ما که واسه خاطر تو قرق ماهو شکستیم وقتی خورشید حقیقت از خواب قصه برآشفت تازه فهمیدم چه آسون چشم تو به من دروغ گفت هاج و واج رد نگاتو به گلای قالی دوختی بگو اون همه عشقو به چه قیمتی فروختی؟ تو به فکر من نبودی توی گرگ و میش مهتاب حتی اندازه چشمی که یهو می پره