یکی بود یکی نبود... این جمله همیشه آغازگر قصه هایی بود که می شنیدم ولی قصه من که آغاز شد هیچکس نبود نه من بودم و نه تو، من و تو همیشه دو نفر بودیم : یکی بود، یکی نبود تو همیشه نبود قصه و من .... چه فرق می کرد که بی تو بودم یا نبودم؟ من وتو هیچ وقت ما نبودیم قصه را بی هم آغاز کردیم به این امید که شاید در فصلی از آن به هم برسیم ولی تمام فصلها گذشت وبه هم نرسیدیم و قصه نا تمام ماند... من و تو می توانستیم ما باشیم ولی....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد