گفتمش: دل می‏خری؟!

 پرسید چند؟!

گفتمش: دل مال تو، تنها بخند.

خنده کرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

 دل ز دستش روی خاک افتاده بود

 جای پایش روی دل جا مانده بود

ابی تر از انم که بی رنگ بمیرم

از شیشه نبودم که از سنگ بمیرم

تقصیره کسی نیست که اینگونه غزیبم

شاید خدا خواست که دل تنگ بمیرم

هست ان نیست که هر لحظه کنارت باشد

هست ان است که هر لحظه به یادت باشد

خدا را دوست دارم

نمی دونم تا حالا به این حس زسیدید که هیچ کس را ندارید و هیچ کس نیست که تو مشکلات کمکت کن

اما بدون یکی اون بالا نشسته که هیچ وقت تنهات نمیگذاره فقط باید صداش کنی و ازش کمک بخواهی اون موقع جوابت میده فقط صداش کن...

اگه صداش کردی و جواب نداد مطمئن باش از ته قلبت نبوده ۱ بار از ته قلبت صدا کن حتما جواب میده امتحان کن من امتحان کردم

 

...

وانگاه که در نهایت بی کسیم کسی را طلب کردم کسی نبود که بی کسیم را بفهمد

سلام

سلام من امدم اما نمیدونم چی بنویسم