نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خویش ، ما را به ناز فروشان نیاز نیست تا خدا بنده نواز است به بنده چه نیاز است


زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز

 

 تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست تو دریایی ومن موجی اسیرم که میخواهم در آغوشت بمیرم بیا دریای من،آغوش برکش نمیخواهم جدا از تو بمیرم


 یکی بود یکی نبود... این جمله همیشه آغازگر قصه هایی بود که می شنیدم ولی قصه من که آغاز شد هیچکس نبود نه من بودم و نه تو، من و تو همیشه دو نفر بودیم : یکی بود، یکی نبود تو همیشه نبود قصه و من .... چه فرق می کرد که بی تو بودم یا نبودم؟ من وتو هیچ وقت ما نبودیم قصه را بی هم آغاز کردیم به این امید که شاید در فصلی از آن به هم برسیم ولی تمام فصلها گذشت وبه هم نرسیدیم و قصه نا تمام ماند... من و تو می توانستیم ما باشیم ولی....

 


ماهی به آب گفت :تو نمیتونی اشکای منو ببینی چون من توی آبم.آب گفت:اما من میتونم اشکای تو رو احساس کنم چون تو توی قلب منی

 


آنکس که گذشته را فراموش میکند مجبور به تکرار آن میشود

 

 از بهار پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت تازه شکفته ام هنوز نمیدانم از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت درگرمای وجودش غرقم نمیدانم از پاییز پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت در هزار رنگ آن باخته ام نمیدانم از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت سرد است و بی رنگ

 یادت باشه دنیا گرده,هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.!!!


 امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد . گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد . همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفت. بازم این یار قدیمی چه وفایی دارد

 


عشق شادی است عشق آزادی است ...... عشق آغاز زآدمی زاد است .......عشق آتش به سینه داشتن است ...... دم همت بر او گماشتن است ....... عشق شوری زخود فزاینده است ...... زایشی کهکشان زاینده است....... زنده است آنکه عشق می ورزد ......... دل وجانش به عشق می ارزد

 


 کاش نمی فهمیدی هیچوقت که چه قد عاشقتم ..کاشکی چشمات واسه یک روزم شده هوای چشمامو میکرد..کاشکی از لحن قشنگ اون صدات نمیخوندم که همه اون عاشقونه گفتنات فقط و فقط به خاطر منه.. آخ چه قد دلم میخواست که عشقتو واسه یک لحظه شده از توی چشمات بخونم.. اما تو مخمل ناز اون چشات همه چی پیدا میشه جز عشق من.. دیگه هیچوقت نمیخوام بهم بگی نفسات هنوز به خاطر منه ..نفسم دروغ نگو من نفساتو میشناسم.. توی حرم نفسات هر دلیلی میتونم پیدا کنم به جز خودم ..نازنینم میدونم دلت یه جای دیگست

 


من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست... که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست.... هر که روی چو گلت بیند داند به یقین.... که ز سودای تو در پای دلم خاری هست.... «گر بگویم که مرا با تو سرو کاری نیست».... قاضی شهر گواهی بدهد کاری هست

 

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟.... یا چو من هجر تو را هیچ گرفتاری هست؟... دیده‌ی دهر به دور تو ندیده است به خواب... که چو چشمت به جهان فتنه‌ی بیداری هست... ای تماشای رخت داروی بیماری عشق... خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست

مثل شقایق زندگى کن:کوتاه اما زیبا،مثل پرستو کوچ کن:فصلى اما هدفمند،مثل پروانه بمیر:دردناک اما...عاشق

چطوری ازت بگم؟؟؟؟ می گن آدم برای رسیدن به عشقش از تمام دنیا باید بگذره ولی تو که دنیای منی چطوری ازت بگذرم؟؟؟؟؟

گاه گاهی که دلم می گیرد پیش خود می گویم آن که جانم را سوخت یاد می آردازاین بنده هنوز